یادداشت‌های یک عدد من

در هیاهوی این حوالی

امید یا خیال

در این شب سیه، در این شبی که قرار بود نوشته شود آنچه که نباید نوشته می‌شد. در این شب می‌خواستم که از آرزوهای دیرینه‌ام برایت بگویم. همین امشبی که دستم را گذاشتم روی دیلیت و همه‌شان را پاک کردم، می‌خواستم چیز مهمی را بگویم. چیزی که قطعن به تو مربوط می‌شد. چیزی که هنوز به آن امید داشتم. چیزی که می‌توانم بگویم از امیدهای محال است.

فکر نکنم بشه راجع به این پست نظری داد...
سکوت می کنم :)
شما قطعن جایز هستین سکوت کنین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ایستاده‌ام رو به باد،
موهایت را باز کن!
هرچه باداباد...

کامران رسول زاده
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan